- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در شهادت فرزندانش
وقتی که در دور و برت لشگر نباشد وقـتی بـرایت یک نـفـر یـاور نباشد وقتی که هَل مِن ناصر تو بیجواب است وقتی که شرم از سبط پیغمبر نباشد خواهر اگر جان را نریزد زیر پایت دیگر به جان تو قـسم خواهر نباشد باید که قـربانی شوند این دو جـوانم باور بکن راهی از این بهـتر نباشد وقـتی که عـبـدالله هـم داده رضایت عـذری نمانـده صحـبتی آخـر نباشد وقتی وهب را مـادرش تقـدیم کرده از یک مسیحی خواهرت کمتر نباشد بگـذار تا کامل شود عشق من و تو بـگـذار بیـن ما کـسِ دیـگـر نـبـاشد کاری بکن ای هستی ام در روز محشر تا خواهـرت شرمنده از مادر نباشد من هرچه را دارم اگر ریزم به پایت جبران یک موی علی اصغر نباشد هـستـنـد اولاد من، اما خـون ایـنهـا رنگین تر از خـون علی اکبر نباشد گفتی همیشه خواهرت را دوست داری حـالا نـبـایـد روی حـرفـش نـه بـیاری از غـربتت مـولا خبر دارند هر دو بر حال امروزت نظر دارند هر دو تنهاییات اینجا درآورد اشکشان را از غصهات چشمان تر دارند هر دو پوشانـدهام بر تن لـباس رزمشان را بنگر چه تیغی بر کمر دارند هر دو من که حریف بیقراری شان نبودم شـور عجـیبی بین سر دارند هر دو از بسکه شوق پَر زدن تا دوست دارند بر تن به جای دست پَر دارند هر دو از نسل ابراهـیم و اسماعـیل هستند در دستشان تیر و تبر دارند هر دو وقت رجز خواندن شبیه شیر هستند وای از دمی که نیزه بردارند هر دو مانند خـورشیدند و آتش میفـشانـند شیران جنگـند و شرر دارند هر دو با خـونشان آمیـخـته شور شجـاعت مانـند عـبـاست جـگـر دارند هر دو بگـذار اینها سـوی میـدان پـر بگـیرند من راضیام هر دو به پای تو بمیرند
: امتیاز
|
شهادت فرزندان عبدالله بن جعفر و حضرت زینب سلام الله علیها
حاجیان چون یک به یک پرپر شدند در منـای عـاشقی بیسر شدند نـوبـت پــرواز اهــل راز شـد مـادری با کودکان دمـساز شد رازهـایی بهـرشان افـشا نـمود بـالـهـای بـلـبـلان را وا نـمـود کهای گرامی یاوران احیا شوید بـال بگـشایید و بر بـالا شـوید اذن گـیرید از شه صاحب ولا عـشـق را سازید اینجا بر مـلا نوگـلانـش راهی صحرا شدند دست بر دامـان آن لـیـلا شدند از همان راهی که مادر گفته بود باز شد با شه ره گفت و شنود کهای جهانی حاجی طوف سرت اذن فـرما جان زهـرا مـادرت مـا دو تا یـار سـرافـراز تـوأیم تیغ بر کف هر دو سرباز توأیم کن نظر اینجا کفن پوش آمدیم مست از جام تو مدهوش آمدیم اشک ریزان شه گل لب را گشود راه را بر نـوغـزالان وا نمود سوی میدان هر دو گل راهی شدند راهـیِ سیـر الی الـلهـی شـدنـد تیغ بر کف از یمین و از یسار بر دل دشمن زدند از شوق یار ناگهان باد خـزانی پـر گـشـود برگهـای شاخه گـلهـا را ربـود دست گلچین دامن گل را گرفت شعـلهها دامان بلـبـل را گرفت باز شد بـازار حُسن و دلـبری شـد جـمال یـاسـهـا نـیـلـوفـری شاه آمد هر دو را در بر گرفت یاسها را زیر بال و پر گرفت شد روان از قـتلگـاه عـرشیان تا به سـوی خـیـمـۀ افـلاکـیـان گفت زینب دوستان کاری کنید »یاورم را یاوران یاری کنید« میروم دور از رخش در خیمه گاه تـا نـبـیـنـم مـاه را لـبــریــز آه شکر من هم هدیهای دادم بر او خـون طفـلانم به من شد آبـرو گـر که صد اولاد دیگـر داشتم یا که صـد سـرو دلاور داشـتم جمله را میکردم از جان فانیاش خویش را هم میکنم قربانیاش یا حسین ای تـشنـه کام کـربلا کـشـتـی تـوحـیـد ای نـوح بـلا هـستی خـواهـر فـدایت دلـبـرم ای امام بیمعـیـن ای سـرورم گر چه در فکر جدایی از منی روح من فکـر جـدایی از تـنی ای تـمـام روح من از تن مرو هستی من را بگیر بیمن مرو
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت فرزندان حضرت زینب و عبدالله بن جعفر
پخش سبک ۳ (به سبک: دل تو را من اگر شکستم) دو برگ نو رس دو ماه تابـان بـه امـر مـادر، در آن بـیابـان کفن به تن بهـر جنگ عـدوان شدند عرضه، به شاه عطشان ************* بند دوّم ************* امـام بـر حـق، حـسـیـن زهـرا داد اذن مـیدان بر این دو دریا مــادر بـه خـیــمـه دارد تـمـنّـا کـنـد قـبـول از، بـرای مـیـدان شعر از محمد مسکین ******************************************** پخش سبک ۴ (به سبک: کنار علقمه محشر به پا شد) الهـی کـن نـظـر بر حـال زینب خـزان شـد گـلـشن آمـال زیـنـب برای دین حـق عـون و مـحـمـد به میدان می رود اطـفـال زینب دل مــا شــد هـــوائــی شــده وقــت جــدائــی رســــد آوای زهـــــرا بــیــا مــادر کـجــائـی بــرای لالـه هـایت کـن دعــائـی *********************** فــتــاده بــر دل زیـنـب شــراره بریـزد از دو چـشـمانـش ستـاره نظـاره میکـند با قـلب پـر خـون که جـسم پاکـشان شد پـاره پـاره نــوا آمـــد ز مـــیــدان بـیا دائی حـسـین جان بـگـیـر ایـن گـاه آخــر سـر مــا را بـه دامـان شـدیـم آخـر فــدای دیـن و قــرآن *********************** دوبـاره سیـنـه ها مـاتـم سـرا شد دوباره خـیـمه ها غرق عزا شد کــنـار پـیـکـر عــون و مـحـمـد دوبـاره محـشـر کـبـری بـپا شـد یـکـی در دسـت سـقـا یکی در دسـت مــولا یـکـی آغـوش حـیــدر یکـی آغــوش زهــرا کـند این صحـنـه را زینب تـمـاشـا *********************** بـرادر جـان فـدای گـریه هـایت حسین گـریه نکن زینب فـدایت اگرچه لاله هایم غرقه خون شد فـدای تـار مــوی بـچــه هـایـت شوم قـربـان سـرت را عـــلـــی اکــبــرت را بـیـا خـواهــر بـبـوسـد گـلــوی اطــهــرت را مـبـر بـا خـود دگـر انگـشـتـرت را شعر از: مهدی مددی ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک : قاسم ای، گل زهرا، سلیل یاسین) برادر؛ ز هجـرانت، شوم جان بر لب (۲) چه کـنـد فـردا؟ بعـد تو جـانا، که شود تنهـا، به بیـابـان زیـنب(۲) *********** بند دوّم *********** همچون تو، عزیزانت، به ذکر یا رب (۲) ز عطش دلخون، شده در هامون، به دل محزون، همه گریان امشب(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** یا اَخا بنگر این دو پسرم، نورِ بصرم (۲) کن قبول از من دو نو ثمرم، قرصِ قمرم غـربـتـت دیـگـر، مـیزنـد آذر، هـر زمـان بر جـگـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحه گرم (۲) *************** بند دوّم *************** جان بر کف بهرِ فرمانِ توأند، قربانِ توأند (۲) سربازِ عهد و پیمانِ توأند، چون جانِ توأند دو گـلِ اَحـمـر، دو مَــهِ اَنــور، ایـن دو نـیـکــو سیـَـرم ای جانِ خواهر، با دو چشمِ تر، از غمت نوحهگرم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۰ ( به سبک: ای شبهِ رویِ طاها) آوردهام دو قـــــربـــــان بـرایِ حـفــظ قــرآن (۲) بـنـمـا قــبـول تـو از مـن این هدیه را حسین جان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) ********** بند دوّم ********* طـاقـت نـدارنـد ای جـان این دو در این بیابان (۲) جـان در رهـت سـپـارنـد بر رویِ خاکِ میدان (۲) «مـظـلـوم، بـرادر جــان مظلوم، برادر جان»(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ (به سبک: من آنم که ره را به رویِ تو بستم) حسین جان برادر ببـین حـالِ زارم الا جـان خـواهـر سخـن با تـو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سـازم فـدایِ تو ای جـانِ زیـنب ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبازی ای جانِ جـانـان به قـربـانِ رویـت عـزیـزانِ زیـنب **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** دو جانـباز نازنـین، مه جـبـین، که چون جان زیـنـبـند (۲) از بانگ هل من معـین، دل غـمین، عزیزان زیـنـبـند (۲) ********** بند دوّم ********* دو نـوگـل بـاغ دیـن، بـا یـقــیـن، ســربـازان زیـنـبـنـد (۲) عـترت زار و حزیـن، این چنـیـن، پـریـشـان زیـنبـنـد (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** از خسرو دین یارب (۲) رخـصـت طـلــبـد زیـنب از بــهــر عـــزیـــزانـش دو نــو گــل خــنـــدانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) ********** بند دوّم ********** آمــادۀ جــانـــبــازی (۲) در راه ســـــرافـــــرازی گــردیـــده جـــوانـــانــش دو شــمــع شـبــسـتـانـش مولا یا حسین مظلوم (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک: ز کربلا شد امشب ) دو شـیـر مـرد دوران به راهِ جـانـان، نـمـا تو قـربـان، عـزیزِ مـادر، حـسیـن برادر رسیده وقـت هـجـران زِ جـورِ عـدوان، در این بیابـان، به دیـدۀ تـر، حـسین بـرادر ********** بند دوّم ********* بــده تــو اذن مـیــدان در این بیـابـان، زِ راهِ احسان، عـزیز داور، نگر به خـواهـر که زد بـه قـلـبِ آنـان غمِ جوانان، شراره اینسان، به حال مضطر، نگـر به خواهر **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۳۸ ( به سبک: ابوفـاضل ای میرِ لـشکر) عــزیــزان زیـنـب بـــرادر (۲) فـــدای تــو ای جــانِ خــواهــر به کـرب و بـلا ایـن دو قـربـان بُـوَد هـدیـه از نـسل جـعـفـر (۲) ********** بند دوّم ********* ببـین در رهت جان نـثـاریم (۲) پــیِ یـــاریـت بـــی قــــراریـــم بــه جـز یـــاری دیــن و قــرآن تــمــنـّای دیــگــر نــداریــم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** حسین جان برادر بـبـین حالِ زارم ایا جـان خـواهـر سخـن بـا تو دارم بـه جـز کـودکـانـم سـپــاهـی نـدارم که سازم فدایِ تو ای جانِ زینب(۲) ********** بند دوّم ********* دو لالـه زِ گـلـزارِ خــتـمِ رســولان بـرای دفـاع از تـو و دیـن و قـرآن مهـیّـایِ جـانـبـازی ای جانِ جـانـان به قربانِ رویت عزیزانِ زیـنب(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۰ ( به سبک: روم دگـر ز کـوی تو ) حـسـیــنـم ای بــرادرم گــل ریــاضِ مـــادرم نـظـر نـما سوی حـرم دو هـدیه بهـرت آورم دو نـــور دیـــدۀ تــرم بــــــرادر دلاورم (۲) ********** بند دوّم ********* دو لشگرم که مضطرند دو یـادگـار خـواهـرند که دل غـمینِ اصغرند فــدائــیــانِ اکــبــرنــد قـبـولـشان کن از کرم بــــــرادر دلاورم (۲) **شعر از: محمد رنگچیان**
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
میکُشد بابا مرا چشم ترت از یک طرف دیدنِ مویِ پر از خاکسترت از یک طرف خشکیِ لبهات از یک سو مرا بیچاره کرد نا مرتب بودنِ موی سرت از یک طرف بودنِ سر با چنین وضعی ز یک سو میکُشد قـصۀ تلـخ نـبـودِ پیکـرت از یک طرف بابت رنجِ دو مطلب عمه خیلی گریه کرد پیرهن از یک طرف انگشترت از یک طرف دوریت از یک طرف بابا مرا میداد عذاب خجلت و شرمندگی از خواهرت از یک طرف گیسوان درهمت از یک طرف جانم گرفت حالت رگهای سرخ حنجرت از یک طرف از روی نـیـزه دوتایی سایـبـانـم بـودهاید تو خودت از یک طرف آب آورت از یک طرف
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
امشب خـدا دعـای مرا مستجاب کرد بـابـا مـرا برای خـودش انتخـاب کرد من که تـوان پـا شدن از جـا نـداشـتـم خیرش قبول عـمه دوباره ثـواب کرد با اینکه من خودم پُـر درد و جراحتم زخـم لب تو زخـم لـبـم را کـباب کرد دروازۀ پُر از غـم ساعات یک طرف مـا را یـزیـد وارد بــزم شـراب کـرد درشـام، شـام دخـتـر تو تـازیـانـه بود عـمه تمام خرج سفـر را حساب کرد زجری که من کشیدهام از دشمنت پدر عکسی کبود از رخ دُردانه قاب کرد گـفـتم نزن که بال و پـرم درد میکند اما چه سود خواهش من را جواب کرد من نـذر کـردهام که ببـوسم لب تو را حـالا خـدا دعـای مـرا مستجـاب کرد
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
شام غمهاى من غمزده را آخـر نیست لالهاى همچو تن خونى من پرپر نیست گوشه پلک گشا صورت من خوب ببین شک نکن دختر تو پیر شده مادر نیست یا که پاى سر تو جـان دهم امشب بابا یا به والله قسم دخـتـر تو دخـتر نیست آنکه شمشیر کش است دست زخیمى دارد ضربه سیلیاش از ضرب لگد کمتر نیست گـیـسوانـم هـمه خـیـرات سـر تو دادم پنجهاى نیست که پیچیده به موى سر نیست کاش هـمراه سرت رأس عـمو میآمد تا نشانش بدهم بر سر من معجر نیست تا که بر خواهرم اظهار کنیزى کردند کس نگفتا مگر او دختر پیغمبر نیست گردنم درد گرفت بس که پى تو گشتم ز سر نیزه سوارت سرى بالاتر نیست
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
از کـینهها گرفت کسی استخاره را آتش کشید معجـر و گوشه-کناره را میسوخت تار و پودِ تنم، دیدم عدهای بُردند از تو پـیـرهـنِ پـاره پـاره را راه فرار بسته و حتی به غیر از آب بستند روی ما به خـدا راه چاره را بابا نبودی و همهٔ خیمهها که سوخت دیدم میان دست کـسی گـاهـواره را عـمه پـناه من شد و در بین ازدحام بُـردند از سه سالهٔ تو گوشـواره را بـردیـم تا به شـام، سـرِ نـیـزهها تبِ گودال و علـقمه، غـمِ دارٱلاماره را گفتند به ما خارجی و این دلم شکست دیـدم به سمتِ کهنه لـباسم اشاره را دلتنگ بودم و شبِ ویرانه سرد بود با گریه تا به صبح شمرده ستاره را!
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها
عجز اگر آید به دیدارم جوابش میکنم کاخ اگر کوه احد باشد خرابش میکنم پـردههای قـصر افـتاد از طنـین نالهام کفر اگر در پرده باشد بینقابش میکنم مدح باب علم طاها گرچه اینجا باب نیست در میان شامـیان امـروز بابش میکنم یک رساله از کراماتم اگر در دست نیست می نویسم بعدها صدها کتابش میکنم دارم از بابا بزرگ خویش ارث روشنی در شعـاعـم ذرّه بـاشد آفـتابـش میکنم از خـدایم اذن دارم زیر سقـف گـنـبدم هر دعایی را بخواهم مستجابش میکنم آنکه حتی یک النگو در ضریح انداخته با خدا در روز محشر بیحسابش میکنم سفره دار روضۀ بابا منم، با دست خویش گـندمی گر نـذر گردد آسیـابش میکنم زنده باشم بعد از این ای عمه جان گهوارهای عاقـبت میسازم و نذر ربابش میکنم
: امتیاز
|
زبانحال حضرت رقیه سلام الله علیها با سر مطهر پدر
روى دیـوارِ خـرابه نقـش غربت میکنم ناخوشیها را عزیزم! با تو قسمت میکنم نه غذایى و نه آبى و نه حتى جاى خواب اینچـنـین هـسـتم ولى بابا قـناعت میکنم بعدِ هردشنام از خولى و زجر و حرمله مینشینم گوشهاى با عمه صحبت میکنم دستِ دخترها که در دستِ پدرها میشود در خودم سر میبرم،با خویش خلوت میکنم دخـتران شـام با من بـیوفـایـى میکـنـند هر چقدر هم که به آنها من محبت میکنم از تو دلگیرم پدر، من را ندیده رفـتهاى لکنت من را ببخش بابا، جسارت میکنم
: امتیاز
|
ورود کاروان سید الشهدا علیه السلام به کربلا
صد باغ غبطه میخورد حتی به صحرا خورشید وقتی میگـذارد پا به صحرا تـا پـشـت پـای کــاروان آبــی بـپـاشـد از عـرش اعـلا آمده زهـرا به صحرا صدبار، خورجین وعدههای پوچ مردم یعـنـی مـیا کـوفه، بـیا امـا به صـحـرا تـا آرزوی نــیــزههـا پـایـان بـگــیـرد با قاصدک ها میرود صحرا به صحرا فـرقی ندارد کـوفه یا شام ست مقـصد دل را سپـرده زینب کبری به صحـرا این نـیـنوا، این طـور سـیـنـین ست اما موسی چرا آورده هارون را به صحرا؟! فرقی ندارد که فـراتی هست یا نیست کـافیست آید حـضرت سقا به صحرا هر سه عـلی را با خودش آورد تا که پای عـلی نشـناس ها شد وا به صحرا اول قتیلش رفت میدان، با خودش گفت سـر میگـذارد آخـرش بابا به صحرا گودال سرخ و خیمه سرخ و گونهها سرخ پاشیـده رنگ عـاشقی مـولا به صحرا طوری که زیر پا مغـیلان جان نگیرد هی قطره قطره میچکد دریا به صحرا بیگوشواره پیش دخـتر بر نمیگـشت مردی که آمد عصر عاشورا به صحرا
: امتیاز
|
ورود کاروان سید الشهدا علیه السلام به کربلا
عزیز فـاطمه بر کـربلا خوش آمدهای خـلـیل آل عـلـی بر منـا خوش آمدهای هنوز کعبه ز هجران تو سیه پوش است شکوه مروه، صفای صفا، خوش آمدهای فـرشتـگـان ز قـدوم مبـارکـت بـوسـند بـیا امـیـر مـلائک بـیا خـوش آمـدهای ز نور تو همه جا کربلاست یابن علی چه گویمت ز کجا تا کجا خوش آمدهای زنـد به پـای تو قـوم بـنـی اسـد بـوسه که ای عزیز به دیدار ما خوش آمدهای فـدای غـیرت عـبّاست ای امام غریب یگـانـه خـامـس آل عـبـا خوش آمدهای قـدم به خاک مَنِه روی چشم ما بگذار امـام عـشـق ولـیّ خـدا خـوش آمدهای
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
ای به زینب دل و دلـدار بـیا برگردیم پـسـر حـیـدر کــرار بـیـا بـرگــردیــم تا رسـیـدیـم به ایـنـجـا بـه دلـم بـد آمد پـسر فـاطـمـه این بـار بـیـا بـرگـردیم ترسم این است در این دشت مبدل سازند روز مـا را به شب تـار بـیا برگـردیم ترسم این است که یک روز نباشی و شود خـیـمهها بـر سـرم آوار بـیا برگـردیم بـین گـهـواره چه آرام عـلـی خوابـیده تا نـشـد طـفـل تو بـیـدار بیا برگـردیم من به این دشتِ بلا حس عجیبی دارم حـرمـله مـیرسد انگـار بـیا برگـردیم به روی دوش عـلمدار ببـین دختر را تـا به پـایـش نـرود خـار بیا برگـردیم نکـنـد آب به روی حـرمت بسته شود هر چه مشک است تو بردار بیا برگردیم حیفِ رخسار علی اکبر لیلا، حیف از قـد و بـالای عـلـمـدار بـیـا بـرگـردیـم کـوفـیان رحـم نـدارنـد بـرادر نَـشَـوی بـین گـودال گـرفـتـار، بـیـا بـرگـردیم هـمۀ خـلـق بدهکـار تو هـستند حسین مـیشـود شـمـر طلـبکـار بیا برگردیم
: امتیاز
|
کاروان سیدالشهدا در راه کربلا و ورود به کربلا
راه نزدیک است دارد بوی مهمان میرسد بوی سیب و بوی یاس و بوی خوبان میرسد بوی خون، بوی بلا؛ بوی عطش؛ بوی فرات بر مشـام کـاروان عـشـق بـازان میرسد کاروان منزل به منزل میرود تا دشت طف میرسد کشتی به ساحل یا به طوفان میرسد؟ حاجیان کعـبۀ عـشق اند این زهـرائـیـان عاشقی اینجاست تا سر حد امکان میرسد از حرم بیرون شده صاحب حرم واویلتا کـاروان عرشی شـاه شـهـیـدان مـیـرسـد آنــقـدر دارد بـه دل عـشـق لــقـاء الله را عاقبت جسمش به دست نیزه داران میرسد اشک میبارد چو ابر از چشمهای خواهری خوب میداند که دارد شام هجران میرسد گوشوار و زینت و خلخـال سهم میزبان نیزه و شمشیر و خنجر هم به مهمان میرسد کودک شش ماههای سر روی دوش مادرش بـوسۀ تیر سه پـر تا جای دنـدان میرسد ذرهای شبه پیمبر را هراس از مرگ نیست با چه شوق و رغبتی اکبر به میدان میرسد یادگـار مجـتبی دستـش سپر بر جان یار نعـش عـبدالله آخـر بر عـمو جان میرسد مـشک بـرداریـد وقـت وعـدۀ عباس شد در کـنار عـلـقـمه سقـای طـفـلان میرسد با چه شأن و شوکـتی زینب بیاید کـربلا با چه حالی بعد از آن تا کنج زندان میرسد
: امتیاز
|
مدح و شهادت مسلم بن عقیل علیه السلام
شهر در امن و امان است همه خوابیدند مردمـانی که غـریـبی تو را می دیـدند صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند همه گـفتند علی دست به شمـشیر شده وَه که بین تو و حیدر همه در تردیدند یا علی گفتی و گفتی که علی بود یکی این جماعت همگی منکر این توحیدند میهمان بودی و از بام تو را سنگ زدند چـقَـدَر بـهـر پـذیـرایـی تو کـوشـیـدنـد وقت بیعـت تو طبیب تب کوفی بودی صبح اما هـمگی نـسخـۀ تو پـیچـیـدنـد گریه میکردی و گفتی که میا کوفه حسین همه بر حرف پُر از گریه تو خندیدند شب تو را از کف پایت به سر دار زدند و ملائک هـمگی پای تو را بـوسیـدند
: امتیاز
|
مدح و مرثیۀ سیدالشهدا علیه السلام ( مناجات اول جلسه)
رحمـت واسعـۀ حیِّ تعالیست حـسین سایۀ رحمت او بر سر دنیاست حسین ما هـمه عـبـد خـدا اوسـت ابـاعـبـدالله ما عبیدیم همه سرور و مولاست حسین زینت دوش نبی نور دو چـشمان علی ضربـان دل صدیـقـۀ کـبراست حسین تا دم آخـر خود فکـر گـنـهکـاران بود ایهـاالـناس بـبـیـنـید چه آقـاست حسین هـمۀ خـواستهاش بود که دسـتی گـیرد ورنه از دست کسی آب نمیخواست حسین چون پدر داغ پسر دید خودش میمیرد کشتنش نیزه و شمشیر نمیخواست حسین
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات آغاز اول مجلس
شـکـرِ خـدا بـه قـافـلـۀ غــم رسـیـدهام عـمرَم کـَفاف داد وُ به پـرچم رسیدهام مَن رویِ سیـنـۀ تو شدم نـوکـرِ حسین خـیـمه زدیم تا بزنـیم از تو دَم، حسین کوثر شدیم از غـمِ تو دورِ هم، حسین شـاهِ کـرم بـه حـالِ دلِ مـن نـگـاه کُـن لطفِ تو میکِشد به حرم عاشقِ تو را با یک نـگاه میشود این سیـنه کـربلا به دست وُ پا زَدَن نرسم کاش سَرورم
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات اول مجلس
شادم از این که باز مرا غم نجات داد دل را زلال گـریه و مـاتـم نجـات داد یکسال معـصیت کـمرم را هـلال کرد آخـر مـرا هــلال مـحــرم نـجــات داد این روسیاه را که شده روسفـید اشک امسال هـم سـیـاهی پـرچـم نجـات داد با خود همیشه فکر میکنم این کشتی نجات من را مگر ز موج بلا کم نجات داد؟! حُبّ الحُسین اجنّنی ای عقل سجده کن شاید همین حسین تو را هـم نجات داد دنیا دمی است تا که بگوئـیم یا حـسین ما را خدا به حرمت این دم نجات داد آمـد مـحـرم و غـم زهــرا شـروع شد دلشورههـای زینب کـبری شـروع شد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
یـد مـوسی و مـسیحـائی عـیـسی دارد نفـس تـیغ كـفـش معـجـز احـیـاء دارد حـسنی زاده، ولی ابن حـسینـش گویند این حـسیـنی حـسنی رزم تـماشا دارد ضربهای میزند و هـیمنهها میشكـند قاسم بن الحسن اسمی كه مسمّی دارد این پسر آینه حُسن حسن بود و شكست پس حسن در همه كرب وبلا جا دارد عـسل سـرخ ز كـنـج لب او میریـزد لعـل شیـرین و لب و شور معـما دارد تاك بود و به مصاف تبر و داس كه رفت سـرو برگـشت، قـدی هـم قـد آقـا دارد صورت و سینه تو؛ پهلو و بازوی علی چقدَر كرب و بلا حضرت زهرا دارد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا با حضرت قاسم علیهم السلام
سپرت سینۀ مجـروح و زره پیـرهنت اجلت یار و عسل لختۀ خون در دهنت سیـزده سـورۀ قـرآن عـمـو با چه گنه شسته با خون گـلویت شده آیات تنت؟ روی هر زخـم تو باشد اثر زخـم دگر جای مرهـم که گـذارند به زخـم بدنت آب غسلت شده خون و کفنت زخمِ فزون تو شهیدی، چه نیاز است به غسل و کفنت؟ میزند چاک، گریبان جگر را یوسف گر ببیند که به خون شسته شده پیرُهنت جگر سنگ بسوزد ز غمت چون دل من تو چه کردی که شود سنگ، جواب سخنت؟ قـتـلـگـاه تـو شـده قـتـلـگـه این دل من میچکد خونِ سر از زلف شکن در شکنت چاک چاک است تنت چون جگر پاک حسن ای ز سر تا به قدم حُسنِ حَسن در حَسَنت من نگه کردم و تو دیده به هم دوختهای جگرم سوخت از این دیده به هم دوختنت هر دلی شمع صفت سوخته در ماتم تو چون دل میثم دل سـوخته در انجـمنت
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیه السلام
مرکب سوار کوچک کرب وبلا شدی زهرا شدی،علی شدی و مصطفی شدی وقتی عسل ز لعل لبت بوسهای گرفت تـنهـا سـوارۀ حـسـن مـجـتــبـی شـدی از بس عزیز هستی واز بس که محشری بـیـن قـنـوت زینب کـبـری دعـا شدی دلها شکست و غصّه حرم را فرا گرفت وقتی که از کـنار عـمویت جـدا شدی بند رکـاب حـسرت پـای تـو را کـشید تـا راهــی مـیــانـۀ دشـت بــلا شــدی دانه به دانه مـوی عـمـویت سفـیـد شد وقتی زمین فتادی و وقتی که تا شدی در بین معـرکه چقدَر نیـزه خوردی و پرپر شدی خلاصه شدی نخ نما شدی یک نیزه دار جسم تو را بر زمین زد و بـا ضرب کـین کـشتـۀ بـیانـتهـا شدی تشیـیـع پـیکـرت چـقـدر دردسر شد و آخـر مـیان تکّه حـصیری تو جا شدی
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهم السلام
قطرهای هستم که از دریا جدا افتادهام آن غـریبم من که دور از آشنا افتادهام ناکسان از بسکه بر دور و بر من صف زدند کـس نـمیداند کجـایـم یا کجـا افـتادهام ای عمو جان گر تو میخواهی که پیدایم کنی آنقـدر گـویم به زیر دست و پا افتادهام بسکه آمد تیر و بر سر تا به پایم بوسه زد یــاد بـابــایـم امــام مـجـتـبـی افـتـادهام گرچه بابا تیر باران شد ولی تابوت داشت من که تـابـوتی نـدارم بر مـلا افتادهام ای عمو این آخرین بار است میگویم عمو چون شدم من ارباً اربا از صدا افتادهام
: امتیاز
|